دلم تنگ است
دلم تنگ است از این دنیا چرایش را نمی دانم
من این شعر غم افزا را شبی صد بار می خوانم
چه می خواهم از این دنیا از این دنیای افسونگر
قسم بر پاکی اشکم جوابم را نمی دانم
شروع کودکی هایم سرآغاز غمی جانکاه
از آن غم تا به فرداها پر از تشویش گریانم
بهار زندگی را من هزاران بار بوییدم
کنون با غصه می گویم خداوندا پشیمانم
به سوی درگه هستی هزاران بار رو کردم
الهی تا به کی غمگین در این غم خانه می مانم
خدایا با تو می گویم حدیث کهنه غم را
بگو با من که سالی چند در این غم خانه مهمانم
دلم تنگ است از این دنیا جوابش را نمی دانم
ولی یک روز این غم را زخود آهسته می رانم
"فریدون مشیری"
ولی یک روز این غم را زخود آهسته می رانم...
+ نوشته شده در چهارشنبه سیزدهم بهمن ۱۳۸۹ ساعت 18:38 توسط نازی
|